تحریریه سیس نی نی
1 نظر

اسامی پسرانه مذهبی

اسامی پسرانه مذهبی

اگر در پي يافتن نام مناسب براي آخرين عضو خانواده خود هستيد، ديگر به دنبال آن نباشيد! ما هر نام کودک را با معاني، محبوبيت و موارد ديگر داريم. چه به دنبال يک نام قديمي باشيد، چه يک نام الهام گرفته از ابرقهرمانان يا نامي غرق در تاريخ، ما شما را تحت پوشش قرار مي دهيم.

اگر در پي يافتن نام مناسب براي آخرين عضو خانواده خود هستيد، ديگر به دنبال آن نباشيد! ما هر نام کودک را با معاني، محبوبيت و موارد ديگر داريم. چه به دنبال يک نام قديمي باشيد، چه يک نام الهام گرفته از ابرقهرمانان يا نامي غرق در تاريخ، ما شما را تحت پوشش قرار مي دهيم.

اسم پسر مذهبي با حرف الف

ابوذر: نام يکي از صحابه پيامبر (ص)

اَحد: يگانه، يکتا، بيمانند؛ از نام‌هاي خداوند؛ يکي

اَحيا: زندگان، زندگي، زندگي از نو، خاندان‌ها، قبيله‌ها،نامي براي شبهاي نوزدهم، بيست و يکم، و بيست وسوم ماه رمضان

اَسد: شير، شير درنده؛ کنايه از شجاعت و بيباکي

اَنصار: ياري دهندگان، ياران؛ ياران پيامبر اسلام (ص).

اُسامه

معني: اَعلام نام چند تن از صحابيان پيامبر اسلام(ص) از جمله اسامه ابن زيد، به تعبيري اين واژه به معني شير بيشه، اسد (به مجاز) دلير و شجاع مي باشد.

اِبراهيم

معني: پدر عالي، يکي از پيامبران اولوالعزم و نام فرزند حضرت محمد (ص) که در کودکي وفات يافت.

 اِحسان

معني: خوبي، نيکي، نيکويي؛ (به مجاز) بخشش، انعام، نيکويي کردن؛ (در تصوف) نيکي کردن در مقابل بدي ديگران.

اِحسان‌الله

معني: بخشش خدا، آن که خداوند به او نيکوئي مرحمت کرده است.

اِخلاص

معني: دوستي خالص داشتن، خلوص نيت داشتن، عقيده داشتن، عقيده پاک داشتن، ارادت صادق داشتن، رها کردن، نجات دادن.

اِدريس

معني: نام يکي از پيامبران که در قرآن کريم نيز دو بار ذکرش آمده است.

اِرميا

معني: بزرگ داشته شده، نام يکي از پيامبران بني اسرائيل، همچنين لقب حضرت خضر نبي و لقب حضرت علي (ع)

 

 

اِسحاق

معني: نام پسر حضرت ابراهيم(ع) از ساره از زمره پيامبران بني اسرائيل.

اِسرافيل

معني: درخشيدن مانند آتش؛ به باور مسلمانان و پيروان ديگر اديان سامي، يکي از فرشتگان مقرب خداوند است که در روز قيامت با دميدن در شيپور خود مردگان را زنده مي‌کند.

اِکرام

معني: بزرگداشت، گرامي داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان؛ از واژههاي قرآني.

اِنتصار

معني: ياري دادن، کمک کردن؛ ياري يافتن، نصرت يافتن، پيروزي يافتن، داد ستدن.

ابوالحسن

معني: پدر حسن؛ ابوالحسن علي ابن ابيطالب (ع)

ابوالحسين

معني: پدر حسين

ابوالعباس

معني: پدر عباس، کنيه شير (حيوان درنده)

ابوالعلا

معني: پدر علا، کنيه پرستو

ابوالفتح

معني: پدرِ فتح؛ (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ايران

ابوالفضل

معني: پدر فضل؛ ابوالفضل عباس(ع) بن علي

ابوالقاسم

معني: پدر قاسم، کنيه‌ي حضرت رسول اکرم (ص)

ابوتراب

معني: پدرِ خاک؛ از کنيه‌هاي حضرت علي(ع)، امام اول شيعيان

ابوذر

معني: يکي از مشهورترين صحابه پيامبر اسلام (ص) که ميگويند او پس از چهار کس ايمان آورده است و در زمان عثمان خليفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزي مسلمانان به روستاي رَبَذه در بيرون شهر مدينه تبعيد شد و در آنجا درگذشت.

ابوطالب

معني: پدرِ طالب؛ عمو، مرّبي و حامي پيامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علي(ع).پ

ابومسلم

معني: نام رهبر سياه جامگان که دولت بني اميه را سرنگون کرد و بني عباس را به قدرت رساند.

اثيرالدين

معني: شريف و کريم در دين، نام قصيده سرايي معروف در قرن ششم

احمد

معني: ستوده‌ترين؛ يکي از نامهاي حضرت محمّد(ص) پيامبر اسلام

احمدحسين

معني: از نامهاي مرکب، از احمد و حسين.

احمدرضا

معني: از نامهاي مرکب؛ کسي که به اوصاف خشنودي و ستوده متصف است.

احمدعلي

معني: نامي مرکب از احمد و علي.

اختيارالدين

معني: آن که دين او را انتخاب کرده است.

اسدالله

معني: شيرخدا؛ از القاب حضرت علي(ع)؛ لقب حمزه سيدالشهدا عموي پيامبر اسلام(ص).

اسلام

معني: نام آئين مسلمانان که آورنده‌ي آن حضرت محمّد(ص) است، دين حق؛ مسلمان شدن؛ تسليم شدن، گردن نهادن.

 اسماعيل

معني: پيامبر بني اسرائيل و پسر ابراهيم نبي(ع) و هاجر

 

اشرس

معني: مرد دلاور، دلير، نام يکي از صحابه پيامبر (ص)

اشرف الدين

معني: شريف‌تر در دين

اشعيا

معني: نجات يهوه، نام يکي از پيامبران بزرگ بني اسرائيل

اصغر

معني: کوچکتر، خردتر، کِهتر

اصيل الدين

معني: داراي اصالت در دين، نام پسر خواجه نصيرالدين طوسي

افتخارالدين

معني: موجب افتخار دين

افضل الدين

معني: برترين در دين

اکبر

معني: بزرگتر، مِهتر؛ سالمندتر، بزرگسالتر

الله داد

معني: الله (عربي) + داد (فارسي) داده خداوند

الله نظر

معني: کسي که نظرکرده خداست.

اللهيار

معني: دوست خدا

اليا

معني: الياس، خداي من يهوه است، نام يکي از پيامبران بني اسرائيل و در اسلام يکي از چهار پيامبر جاويدان

الياس

معني: به معني ايليا، نام پيغمبري از يهود و بني اسرائيل در زمان آخاب و ايزابل که نام وي در قرآن کريم به صورت‌هاي الياس و الياسين آمده است؛ وي يکي از چهار نبي جاويدان به شمار رفته است.

امان الله

معني: آن که در پناه و لطف وعنايت خداوند است.

امرالله

معني: فرمان خدا، دستور خدا؛ از واژههاي قرآني.

امير ابراهيم

معني: (عربي – عبري) مرکب از امير و ابراهيم

امير ابوالفضل

معني: نام مرکب از امير و ابوالفضل

اميراحسان

معني: امير بخشنده، امير نيکوکار.

اميراحمد

معني: امير بسيار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امير ستودني.

اميراسماعيل

معني: (عربي – عبري)، نام‌ مرکب از امير و اسماعيل.

اميرجواد

معني: امير جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخي.

اميرحسن

معني: پادشاه خوب و نيکو، فرمانده‌ي خوب

اميرحمزه

معني: نام مرکب از امير و حمزه

اميررضا

معني: پادشاه راضي و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل.

اميرسبحان

معني: امير و پادشاه پاک و منزه.

اميرسجّاد

معني: پادشاه و امير نمازگزار و بسيار سجده کننده.

 اميرصادق

معني: امير و پادشاه راستگو، حاکم درستکار، حاکم و سردار راست کردار.

اميرصالح

معني: پادشاه و امير نيکو رفتار، حاکم شايسته، امير لايق.

اميرطاها

معني: نام مرکب از امير و طاها  اسم

اميرعباس

معني: امير شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شير.

اميرعبدالله

معني: امير و پادشاهي که بندهي خداست.

اميرعرفان

معني: فرمانرواي آگاه، امير و پادشاه عارف، حاکمي که اهل شناختن حق تعالي است.

اميرعطا

معني: امير و پادشاه بخشنده، پادشاه و حاکم انعام دهنده.

اميرعلي

معني: امير و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شريف و توانا.

اميرفاضل

معني: نام مرکب از امير و فاضل.

اميرقاسم

معني: نام مرکب از امير و قاسم.

اميرمجتبي

معني: نام مرکب از امير و مجتبي؛ امير و پادشاه برگزيده و انتخاب شده.

اميرمحسن

معني: پادشاه و امير احسان کننده و امير نيکوکار و نيکو کردار.

اميرمحمّد

معني: امير بسيار تحسين شده وپادشاه ستايش شده.

اميرمحمود

معني: امير و پادشاه ستوده شده، امير و پادشاه مورد پسند.

اميرمختار

معني: نام مرکب از امير و مختار.

اميرمرتضي

معني: نام مرکب از امير و مرتضي.

اميرمصطفي

معني: امير و پادشاه برگزيده شده، حاکم انتخاب شده

اميرمهدي

معني: امير هدايت شده، فرمانرواي ارشاد گرديده.

اميرهادي

معني: نام مرکب از امير و هادي.

اميرهاشم

معني: امير و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده.

اميرياسين

معني: نام مرکب از امير و ياسين.

اميريوسف

معني: (عربي – عبري) نام مرکب از امير و يوسف.

امين

معني: امانتدار، زنهاردار؛ طرف اعتماد، معتمد؛ از القاب پيامبر اسلام(ص) پيش از بعثت؛ لقب جبرئيل

امين حسين

معني: نام مرکب از امين و حسين؛ خوب و نيکو، درستکار و امانتدار، حسين درستکار و امانتدار.

امين رضا

معني: راضي و خشنود، درستکار و امانتدار؛ رضاي درستکار و امانتدار.

امين علي

معني: بلند قدر و بزرگ و شريف، درستکار و امانتدار؛ عليِ درستکار و امانتدار.

امين محمّد

معني: محمّد درستکار و مورد اطمينان؛ امين ستودني و تحسين شده؛ شخص ستوده و مورد اطمينان.

 

امين مهدي

معني: شخصي که درستکار و هدايت شده است.

امين‌الدين

معني: آن که در دين امانت نگاه دارد؛ هر کسي که دين خدا را چنان که هست به مردم بياموزد؛ ولي کامل و مرشد راهدان.

امين‌الله

معني: مورد اعتماد خدا

ايّوب

معني: برگشت به سوي خدا؛ از پيامبران بني اسرائيل که گفته شده است دچار بلاهاي زياد شد، ولي تحّمل کرد تا نجات يافت.

 

ايليا

معني: خداوند خداي من است؛ در تورات از انبياي بني اسرائيل که در عهد عتيق، عهد جديد و قرآن (= الياس) از او ياد شده است؛ (در سُرياني) نام اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب

ايمان

معني: اعتقاد به وجود خداوند و حقيقت رسولان و دين، در مقابل کفر.

اسم پسر مذهبي با حرف آ

آباذر

معني: عربي ابوذر

آبرام

معني: صورت ديگر ابراهيم، پدر جماعت بسيار يا پدر عالي مقام، اسم يکي از پيامبران بزرگ ملقب به خليل الله، هم چنين نام سوره اي در قرآن کريم

آبراهام

معني: ابراهيم، پدر جماعت بسيار يا پدر عالي مقام

آدم

معني: نخستين بشري که خدا آفريد، مودب باتربيت، انسان گندم گون، آهوي سفيدي که روي پوستش خطهاي خاکي رنگ دارد.

 

آرميا

معني: ارميا، بزرگ داشته شده؛ نام يکي از پيامبران بني اسرائيل، همچنين لقب حضرت خضر نبي و لقب حضرت علي (ع)

آزر

معني: نام پدر ابراهيم خليل (ع)، اسبي که ران دو پاي عقبش مشکي و دستهايش به رنگ ديگر است.

آزران

معني: منسوب به آزر،آزر نام پدر يا عموي حضرت ابراهيم و همچنين نام نژادي از اسب است که پاهايش سياه و دستانش به رنگي ديگر است.

آليا

معني: الياس

آمين

معني: اجابت کن، از نام‌هاي خداوند

آيت

معني: آيه، نشانه، شخص برجسته و شاخص، شخص بسيار زيبا رو

اسم پسر مذهبي با حرف ب

آيت الله

معني: نشانه خداوند

بَشّار

معني: بشارت دهنده؛ از اصحاب امام صادق(ع)

بَشير

معني: مژده دهنده در مقابل نذير، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ از القاب پيامبر اسلام(ص)

بَصير

معني: بينا؛ (به مجاز) آگاه؛ از نامها و صفات خداوند؛ دانا، بيننده، روشن بين

بَهاءالدين

معني: آن که به آئين و دين خود ارزش دهد.

بُرَير

معني: يکي از شهداي کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسين(ع) که او اول کسي است که بعد از حُر شهيد شد.

بُرهان‌الدين

معني: برهان دين، دليل دين، حجت دين

بِلال

معني: آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ ابن رباح حبشي نام مؤذن و خازن و از ياران خاص و صميمي پيامبر اسلام (ص).

بِنيامين

معني: يعني پسر دست راستِ من؛ آخرين پسر حضرت يعقوب (ع) و برادر تني حضرت يوسف (ع).

باسِط

معني: بسط دهنده، گسترش دهنده؛ از نامهاي خداوند.

باقر

معني: شکافنده، گشاينده؛ لقب محمّد ابن علي امام پنجم شيعيان محمّد باقر(ع).

بديع

معني: جديد، تازه، نوآيين؛ زيبا؛ جالب، شگفت انگيز، نادر

بيان الله

معني: سخن، گفتار؛ شرح و توضيح؛ زبان‌آوري، فصاحت و بلاغت

اسم پسر مذهبي با حرف ت

تَميم

معني: تمام و کامل؛ استوار، سخت؛ نام چند تن از صحابه و اشخاص در جهان اسلام.

تُراب

معني: خاک

تاج‌الدين

معني: تاجِ دين؛ مورد افتخار براي دين؛ نام پادشاهي از اتابکان لرستان.

تارخ

معني: (= تارح) به معني تنبل؛ نام پدر حضرت ابراهيم(ع)

تقي

معني: تقوا پيشه، پرهيزکار

 

توحيد

معني: يگانه دانستن خدا؛ اقرار به يگانگي خداوند، يکتا پرستي؛ اخلاص

توکل

معني: يقين داشتن به رحمت خداوند و اميد بستن به او؛ واگذار کردن کارها به خداوند در جايي که اراده و قدرت بشري کارساز نباشد.

اسم پسر مذهبي با حرف ث

ثارالله

معني: خون خدا، لقب امام حسين sarollah

ثامن

معني: (در قديم) هشتم، هشتمين. [اين نام به اعتبار ثامن الائمه، امام هشتم شيعيان، علي بن موسي الرضا(ع) انتخاب مي شود]

ثناءالله

معني: ثناي خدا

اسم پسر مذهبي با حرف ج

جابر

معني: ظالم، ستمگر ، نام شيميداني معروف و شاگرد امام جعفر صادق(ع)

جاسم

معني: عاميانه قاسم

جان محمد

معني: جان ( روان) + محمد( ستوده شده)

جانعلي

معني: جان( بلند مرتبه) + علي(عربي)

جبار

معني: نام يكي از صورتهاي فلكي به شكل مردي كه با حمايل يا شمشير ايستاده است و عصايي به دست راست دارد ، داراي سلطه و قدرت

 

جبريل

معني: جبرئيل، مرد خدا، نام يکي از چهار فرشته مقرب كه حامل وحي الهي براي انبياست

جبرئيل

معني: جبريل، مرد خدا ، نام يکي از چهار فرشته مقرب كه حامل وحي الهي براي انبياست.

جعفر

معني: جوي بزرگ ، نام امام ششم شيعيان ، نام برادر علي(ع) ملقب به ذوالجناحين و معروف به جعفر طيار

جلال

معني: عظمت، بزرگي، شكوه

جلال الدين

معني: شكوه و جلال دين ، نام شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم، مولانا جلال الدين بلخي

جليل

معني: بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهاي خداوند

جمال الدين

معني: زيبايي دين

جواد

معني: بخشنده، از نامهاي خدواند ، لقب امام نهم شيعيان

 

اسم پسر مذهبي با حرف چ

چراغعلي

معني: چراغ (فارسي) + علي (عربي) روشنايي اي که از علي مي تابد

  فارس – عربي

اسم پسر مذهبي با حرف ح

حَسيب

معني: داراي فضل و کمال اکتسابي يا ذاتي، بزرگوار؛ از اسامي خداوند

 

 

حَمّاد

معني: بسيار سپاسگزار، بسيار حمد کننده و ستاينده

حَمود

معني: ستوده و پسنديده؛ حمد کننده، بسيار سپاسگزار پروردگار

حَنيف

معني: درست و پاک، راستين؛ معتقد به يگانگي خداوند، خداپرست پيش از ظهور اسلام

حُجت‌الله

معني: برهان حق تعالي؛ انسان کامل که حجت حق بر خلق است.

حُر

معني: آزاد؛ داراي اعتقاد و رفتار شايسته و بزرگوارانه، جوانمرد، آزاده

حِسام‌الدين

معني: شمشير دين

حِکمت

معني: معرفت به مسائل، خردمندي، فرزانگي؛ سخن اخلاقي، پند، اندرز؛ علم خداوند

حافظ الدين

معني: آن که محافظ و نگهبان دين است.

حامد

معني: سپاسگزار

حانون

معني: صاحب نعمت

حبان

معني: نام يکي از صحابه پيامبر (ص)

حبيب الله

معني: دوست و يار خداوند

حجت الدين

معني: آن که دليل و برهان دين است.

 

 

حسن

معني: نيکو، خوب، زيبا، جميل؛ نام دومين امام شيعيان

حسن رضا

معني: از نام هاي مرکب، حسن و رضا.

حسنعلي

معني: از نامهاي مرکب، حسن و علي

حسين

معني: خوب، نيکو؛ نام سومين امام شيعيان

حسين رضا

معني: از نامهاي مرکب، حسين و رضا

حسينعلي

معني: از نامهاي مرکب، حسين و علي

حشمت‌الله

معني: بزرگي و عظمت خداوند

حفيظ‌الله

معني: کسي که خداوند نگهدار اوست.

 

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
حسین طاها
دیدگاهتان را بنویسید
1 نظر
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.