تحریریه سیس نی نی
0 نظر

قصه های دکتر و ننه فزه (این قسمت دوست یابی)

قصه های دکتر و ننه فزه (این قسمت دوست یابی)

(ننه فزه در حال گریه) دکتر:مادر جان چی شده نکنه دچار افسردگی شدی؟ ننه فزه: نه مادر جان افسردگی چیه عزیز من داشتم فکر میکردم من تو روابط اجتماعیم از اول ضعیف بودم...

(ننه فزه در حال گریه)

دکتر:مادر جان چی شده نکنه دچار افسردگی شدی؟

ننه فزه: نه مادر جان افسردگی چیه عزیزه من. داشتم فکر میکردم من تو روابط اجتماعیم از اول ضعیف بودم از همون بچگی ضعیف بودم و از همون روابط اجتماعی ضعیفمم کلی ضربه خوردم. 

دکتر: وقتی راجع به موضوعی استرس داری  یه موضوعی تو ذهنت بیار و بخند بهش هرچقدر بیشتر بخندی بهتره چون باعث ترشح آندروفین تو مغز میشه و باعث ایجاد حس خوب میشه و از اضطراب ایجاد شده توسط افکار غیر واقعی جلوگیری میکنه. 

کودکی ننه فزه: آندورفین... ای وای نه ولی خانوم معلم گفت اون دختره که من دوست داشتم پیشم بشینه نمیتونه پیشم بشینه نمیخوام. اون دختر غرغروئه قراره پیشم بشینه نه! اون خیلی غر غرو و بداخلاقه . هان ولی شاید بتونم کاری کنم که خوشحال شه .اونوقت خوشحال میشه و باهم دوست میشیم و ممکنه دیگه غر غر نکنه بزار ببینم چیکار میتونم بکنم☺ مغز من همیشه خوب کار میکنه مغز مهربون من بیا به کمک من چیکار مثلا میتونم بکنم؟

دکتر:خیلی چیزا تو زندگی هست که ما نمیتونیم اونا رو تغییر بدیم ولی با تبدیل کردنشون به بازی میتونیم ازشون لذت ببریم مثلا دوست پیدا کردن فعالیتیه که با تمرین باید توش مهارت پیدا کنیم.

فزه در کودکی: مهارت! یعنی دوست پیدا کردن یه مهارته؟ یعنی اگه من به دوستم لبخند بزنم اونم بهم لبخند میزنه؟ اونوقت مثه آدم فضاییها بهم نگاه نمیکنه؟ اره باهم دوست میشیم و کلی باهم بازی میکنیم و ما میتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم من نمیتونم مشقای اونو انجام بدم ولی اون میتونه...

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید
0 نظر
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.